داستان کوتاه گنجشگ با لیاقت
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتشی نزدیک می شد و برمی گشت!
پرسیدند : چه می کنی؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم.
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.
گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که خداوند می پرسد: زمانی که خانه دوستت در آتش می سوخت تو چه
می کردی؟
داستان کوتاه گنجشگ با لیاقت
پاسخ می دهم : هر آنچه از من بر می آمد!
کاش هممون برای خاموش کردن آتشهای دردناکی که در اطرافمان روشن هستند به اندازه توانمان آب بریزیم .
[button color=”primary” size=”medium” link=”https://mosbat.net/%d8%af%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%da%a9%d9%88%d8%aa%d8%a7%d9%87-%d8%af%d9%85-%da%af%d8%a7%d9%88/” icon=”” target=”true” nofollow=”false”]داستان کوتاه دم گاو[/button]
[button color=”orange” size=”medium” link=”https://baarzesh.net/%d9%85%d8%ae%d8%aa%d8%b1%d8%b9-%d9%84%db%8c%d8%b2%d8%b1-%da%86%d8%a7%d8%b1%d9%84%d8%b2-%d9%87%d8%a7%d8%b1%d8%af-%d8%aa%d8%a7%d9%88%d9%86%d8%b2/” icon=”” target=”true” follow=”true”]داستان زندگی مخترع لیزر[/button]